آدمها نبايد جاي خاصي توي زندگي تون پيدا كنن. چون بعد كه ميرن شما ميمونيد و يه "تنهايي" كه گشاد شده و ديگه اندازه تون نيست و يه جاي خالي كه توي ذوق ميزنه. يه بخش قضيه اينه كه اون آدمه ديگه نيست، يه بخش مهم ماجرا هم اون حس خاصه كه ديگه نيست.
بعضيا به سرعت وارد يه رابطه ديگه ميشن تا اون خلا پر بشه، خيلي وقتها خودشون هم ميدونن موقتيه (وأي به روزي كه ميفهمي "تو" اون موقتيه بودي! )
من تا تكليفم رو با خودم و حسم معلوم نكنم، نميتونم يه بازي جديد رو شروع كنم. شايد خيلي طول بكشه (كه معمولا هم ميكشه) ، ولي دوست ندارم با كفشهاي گلي وارد يه خونه جديد بشم. در اين يك مورد استثنائا راضيم از خودم.
همين ديگه. اون احساس خلاءش بده. مثل وقتي كه با رولر كوستر با سرعت مياي پايين و يهو تو دلت خالي ميشه... ولي خوب ميدوني كه بالاخره پياده ميشي و فوقش يه كم سرت گيج ميره و بعد درست ميشه. حالا اگه اون وسط حالت هم بد شد مهم نيست، نميميري كه (متاسفانه)
No comments:
Post a Comment