دیشب داشتم فکر میکردم که: کاش فردا برف بیاد و من همینجوری بشینم تماشاش کنم و چایی بخورم.
صبح که بیدار شدم دیدم داره برف میاد... کاش یه آرزوی دیگه میکردم!
سرمای هوا شکست دیگه امروز، رسید به -8. بهترین فرصت بود که بزنم بیرون و برم عکس بازی.
فضاهام تکراری هستن البته، همون پارک و همون قبرستون. ولی توی فصلهای مختلف تغییراتشون خیلی قشنگه.
این گوشیهای تاچ خیلی هم تکنولوژی خوبی نیستن، دستم یخ زد بس که هی مجبور بودم دستکش رو دربیارم برای عکس گرفتن با موبایل!
این شهر لعنتی هر فصلش قشنگ و دوست داشتنیه...
این شهر لعنتی هر فصلش قشنگ و دوست داشتنیه...
No comments:
Post a Comment