Sunday, January 13, 2013

3271. آرزوهای بزرگ


هوا گرم شده. نخند... 12 درجه واقعا گرمه.
یه بارون خوبی زده صبح. رفتم توی بالکن قهوه بخورم، یه سکوت لذت بخشی بود. داشتم فکر میکردم که الان باید ماشین رو برداری و بزنی به جاده. دور و بر تورنتو کلی جاده های قشنگ و جاهای بکر هست. با چکمه های پلاستیکی و یه بارونی. همینجوری بی هوا. بدون اینکه موهات رو مرتب کنی حتی. با همون لباس تو خونه...
بعد یه دفعه یادم اومد که  اوپس! من که ماشین ندارم، گواهینامه هم ندارم. درس هم دارم تازه...
یه دست کشیدم و ابرهای بالای سرم و پاک کردم.
 قهوه م سرد شده بود.


No comments: