Monday, January 13, 2014

3410. نمیشه که نمیشه


دستم هی داره بدتر میشه. قبلا صبح که بیدار میشدم خوب بود. الان کلا همیشه یه درد ملایمی داره که البته با کوچکترین حرکتی شدید میشه. غیر از اینکه دردش ناراحت کننده ست، طبعا دورنماش هم خیلی جالب نیست. مخصوصا که این ترم هم هفته ای دو روز میریم بیمارستان. پرستار یک دست هم که نمیشه. همین مونده که مجبور بشم تغییر رشته بدم بخاطرش! بابا سرم رو میکنه این دفعه دیگه حتما.
ولی امروز وقتی به عمق فاجعه پی بردم که پایین کتف راستم میخارید و طبق عادت  خواستم با دست چپ بخارونمش و چشمتون روز بد نبینه که آه از نهادم بر اومد... هیچی دیگه، یکی از لذتهای زندگی این بود که دست چپم تا اون پشت پیچ میخورد و میرسید، که از اونم محروم شدم!
پ.ن. سعی میکنم مثبت به قضیه نگاه کنم : وقتی درد داره ینی هنوز اعصابش کار میکنه. این خوبه احتمالا.


No comments: