Sunday, February 21, 2010

77. کامنتی که تبدیل به یک پست شد









خونه زندگی‌ رو (به همراه اعصاب بنده) ریختن بهم، برم ببینم چه دسته گلی‌ دارن به آب میدان.
نمی‌دونم به فکر تهران باشم یا برنامهٔ کانادا که هی‌ چپ و راست میخوره به در بسته، یا درسهای
نخونده کلاس یا برنامه‌ریزی برای بردن ماشین برای سرویس. یا بخوابم که در این ماراتن برنامهٔ
این ماهم تا آخر دوام بیارم، بشدت بد خواب شدم،بزودی تق ش از یه جایی‌ درمیاد.
و به اینها اضافه شود: برنامهٔ مرخصی عید که هنوز معلوم نیست کجا باید برم بالاخره
و دلمشغولی ۲ هفته دیگه


ورزش هم که افسانه شده دیگه!

پ.ن.۱. تازه خورد و ریز‌ها رو نگفتم که دیگه سر درد نگیرین زیاد
پ.ن.۲. من دیگه کارم از شکر و ناشکری گذشته
پ.ن.۳. کاش میشد یکی‌ دو روزی مغزم رو از پریز بکشم






4 comments:

redway said...

واسه تعطیلی اگه میتونی و شرایطش هست و اینا، برو ایتالیا.
اگرم نیست برو شمال لب دریا و جنگل و هوای خوب و اینجور چیزا
اگرم نه برو گرگان
:)

Joker said...

wow, che pishnahadaate hayajan angizi, merci, bebinam che mishe.

Anonymous said...

گرگان و ایتالیا!! چقدر با هم جور در میاد واقعا!!!
PS : yeki az khanandehaye weblogetoon gorgan zendegi mikone;)in commento didam kolli zogh kardam :D

Joker said...

nagoft ke 2 taash ro baham beram ke migi jur dar nemiad ! goft age in nashod,onyeki ham khube.
manam khoshhal shoedam ke yeki az gorgaan inja ro mikhune va taze comment ham mide, merci