Sunday, August 11, 2013

3353. Evil eye...


شما به "چشم زدن/ خوردن" اعتقاد داريد؟ جوابتون خيلي مهم نيست البته، چون به هرحال واقعيت داره اين مساله.
همينجا بايد اعتراف كنم كه من چشمم شوره. شرمنده م. حق داريد بخنديد. اگر جاي من بوديد ديگه قضيه براتون خنده دار نبود.
اولين باري كه به اين قضيه پي بردم تقريبا ١٥-١٦ سال پيش بود. در عرض يك هفته سه تا خسارت به بار اومد: بنزي كه هميشه از توي پنجره نگاهش ميكردم و اون روزها هي پيش خودم از رنگش تعريف ميكردم تصادف كرد، عينك جديد دوستم فرداي روزي كه ازش تعريف كردم نصف شد، دفتر اون يكي دوستم دو دقيقه بعد از اينكه بهش گفتم " چه عجب اين دفترت مرتبه!" ، موقع پاك كردن پاره شد. خوب البته من إنكار كردم و گفتم خرافاته اين حرفا، ولي پيش خودم ترسيدم. خلاصه كه سعي ميكنم از چيزي/ كسي تعريف نكنم معمولا، ولي گاهي فكر كردن بهش هم همون اثر رو داره بدبختانه. يك بار جايي خونده كه بعضي افراد انرژي اي كه از چشمشون ساطع ميشه قويه و ممكنه همچين اثراتي به جا بذاره. 
ديشب داشتم فكر ميكردم كه اين آيپد و كتاب الكترونيكي عجب اختراع فوق العاده إيه و با يه اشاره ميتونم كتاب هزار صفحه اي رو ورق بزنم و هرچقدر دوست دارم نوشته ها رو بزرگ كنم ( هنوز عينكم رو نگرفتم!) . حتي اومدم اينجا بنويسمش، بعد گفتم ولش كن.  صبح كه بيدار شدم ديدم سايت در دست تعمير است تا شب و كتاب آناتومي قابل دسترسي نيست! خواستم بگم كه اثراتش دامن خودم رو هم ميگيره. كاش هميشه سر خودم بياد فقط. 
پ.ن. چند روز پيش يكي از بچه ها عكس خواهر كوچيكش رو گذاشته بود. همه اومده بودن قربون صدقه ش رفته بودن. اين بچه خيلي به دلم نشسته كلا، فقط نوشتم : براش اسپند دود كن. جواب داد : انجام شد. نيم ساعت بعد اومد گفت با وجود اسپند، دستش موند لأي در ماشين! ميخواستم سرم رو بزنم توي ديوار... سه بار نوشته بودم : " لاكهاش رو ببين، فسقلي قرتي" و هربار پاكش كرده بودم، ولي انگار فايده نداشت!  از روي عكس آخه؟!  گفتم عكس نذار ازش ديگه. پاكشون كرد...
زندگي سخته خلاصه. بايد سر فرصت روي اين مساله تحقيق كنم.
ميگن رنگ آبي اين اشعه چشم رو ميشكنه. براي همين سنگهاي به اصطلاح چشم زخم آبي هستن. بايد هميشه يه چيز فيروزه اي همراهم باشه. متاسفانه ژنتيكيه.  مادربزرگ پدريم هم از هرچي تعريف ميكرد خراب ميشد. خوبيش اين بود كه معمولا از چيزي خوشش نميومد كه بخواد تعريف كنه.

No comments: