Monday, October 24, 2011

2035.




یکی از دوستام تهران جغد گرفته (!!!! نمیدونم تا کی میتونه نگهش داره)
خوشم اومد.

میگم میخوام برم جغد بگیرم
میگه مردم یه حیوون میارن که از تنهایی درشون بیاره، اقلا طوطی بیار یه سر و صدایی تو خونه باشه.
میگم من حوصله صدا ندارم، این خوبه ساکته
میگه... هیچی نمیگه، با تعجب نگام میکنه
(بعله، من انسان وراجی هستم که تحمل سر و صدا ندارم و مخصوصا تحمل آدمهای وراج رو هم!)


پ.ن. من اصلا حس خاصی به پرنده و ماهی ندارم. یعنی دوست ندارم اینا رو تو خونه نگه دارم مثلا. ولی جغد فرق میکنه، یه جوری نگاه میکنه انگار که از همه چی خبر داره. به جای سر و صدای الکی هم، فقط دقت میکنه. یه جوری باشعوره انگار. شاید سکوت رو ازش یاد بگیرم اقلا...

پ.ن.2. از کار هیجان انگیزم خبری نشدها، دعاها شُل ه...
اقلا بخاطر خودتون هم که شده دعا کنید درست شه که یه کم کمتر اینجا نِک و ناله بخونید



No comments: