Monday, April 02, 2012

3092. يك روز بي اعصابانه

زودتر اين دانشگاه لعنتي شروع بشه كه هي هركي بهم ميرسه نپرسه : پس چكار ميكني اين همه وقتت رو؟ فقط يك روز كلاس داري كه! پس چرا گواهينامه نميگيري كه به درد يه كسي بخوري؟... اصن من نميخوام گواهينامه بگيرم، به درد هيچ كس هم نخورده م و نميخورم.
كدوم همه وقت؟ پس چرا اينترنت بازيهام محدود شده به موبايل و توي تخت قبل از خواب؟!
خودم هم كم كم داره باورم ميشه كه يك عالمه وقت دارم و لابد همش دارم ميخورم و ميخوابم! هنوز وقت نكردم عكسهاي پيك نيك هفته پيش رو نگاه كنم حتي! كامپيوتر فقط چند دقيقه براي چك كردن دستور غذا يا وضع هوا روشن ميشه! جيم هم كه حرفش رو نزن... البته در اينكه تايم منيجمنتم خوب نيست كه بحثي نيست، ولي واقعا بيكار هم نيستم.
اين كلاسه تموم بشه برم يه چند روزي سفر، به جهنم كه اينا پولهاي شهريه دانشگاهه. من الان دلم ميخواد برم مسافرت. ده سال ديگه كه درب و داغون شدم ديگه چه لذتي داره! هميشه مثلا به فكر دو روز ديگه بودم و هي "براي اين كارا وقت زياده" ، آخرش هم نه همون موقع لذت بردم و نه به اصطلاح آينده نگري هام به جايي رسيد.
مثل آدم به موقع درسهاتون رو بخونيد كه بعدا مث من سر پيري اينجوري گريپاچ نكنيد.
شايد بايد اصن يه دانشگاهي خارج از تورنتو پيدا مي كردم. حوصله "مراقب بودن" ندارم، تجربه ش رو هم. هميشه هركاري خواستم كردم. حوصله و اعصاب قضاوت شدن ندارم. حوصله شنيدن حرفهاي تكراري و ماجراهاي ايران رو ندارم. حوصله ندارم هي دايم تكرار كنم كه "حرف نزن بچه، تو نظر نده" و همش هم از دستم درميره آخرش...
بايد ببينم از سال دوم دانشگاه ميشه منتقلش كنم يه جاي پرت و پلايي يا نه. چشمم كور ميرم سركار فوقش. اين همه آدم چطوري درس ميخونن و كار ميكنن، منم يكيش.
امشب بدجوري قر و قاطي م. هي مامان زد توي سر خودش كه بچه بيا برو استراليا، منم كه طبق معمول حرف گوش نكردم.فكر اين روزا رو كرده بود...الهي بميرم براش از اين ته تغاري ننرش هم شانس نياورد!
وقتي ديگران رو نقد ميكنن، قطعا صابونش به تن تو هم خواهد خورد. مراقب رفتارت باش
فقط باید یه بهانه درست و حسابی پیدا کنم که مانی ناراحت نشه.

2 comments:

نوشین said...

از بابت نصیحتت ممنون ;)

Joker said...

خواهش. عبرت بگیرید