Thursday, April 12, 2012

3100. روی ایوان

روی ایوان
هنگامی که شب آوازش را سر میدهد
و سبزه خیس و شاداب بر ما مینگرد
شب بو از هوای ما بالا می آید
و تو با شکوفه های سیب پیراهنت
مرا و خانه را
به لبخندی خراب میکنی
و سرانگشتانت که هدیه ی خدایان
به من است
تو گویی انتهای جهان را به من مینماید
و صدای زنجره آواز شبهای عشق ماست
باران که ببارد
چنان تنگ در آغوشت گیرم
که ارزنی فرو نغلطد میان من و تو
و بوی شب بو میان ما،من وتو
به دام افتد

"مانی حامدی"

2 comments:

oldouz said...

این شعر از یکی از دوستایِ منه. چرا اسم شاعر رو نمی نویسید؟!!!!!

Joker said...

اسم شاعر رو نوشتم اگر درست دقت کرده باشید!