Sunday, April 21, 2013

3289.


اون موقع که خیلی بچه بودیم و قرار بود همه دکتر بشیم، من و احسان همیشه بحث داشتیم که کی میخواد دکتر چی بشه. یه بار من میگفتم جراح قلب و اون میگفت جراح مغز، دفعه بعدی یادمون میرفت و جاهامون عوض میشد. اون موقع فکر میکردیم مغز مهمتره و سخت تره (همین یکی رو خوبه عقلمون میرسید اقلا!) برای همین هرکی زودتر اونو میگفت برنده بود. رقابت داشتیم خلاصه همیشه.
حالا اون شده مهندس نفت و من تازه نشستم به قلب و عروق خوندن...

پ.ن. این چند روز که هی دارم با قلب و خون سر و کله میزنم همش یاد اون روزا میفتم. تازه برگشتم به پنج سالگی!


No comments: