Wednesday, June 05, 2013

3310.ماجراهاي من و عكاسي


رفته بودم عكاسي امروز، عكاسي كه چه عرض كنم، توي دراگ استور يه قسمتيش هم يه دكه عكاسيه.  ماشالا در حد جلبك دريايي هم سر در نميارن إز عكس. نه بلدن فيگورت رو تنظيم كنن، نه سه پايه دارن نه اصلا دوربينش تنظيم بود. سه تا گرفت تا بالاخره رضايت دادم، تازه وقتي چاپش كرد ديدم هم ماته هم رنگهاش مرده است! ميگم اينكه رنگهاش طبيعي نيست، أصلا واضح نيست... ميگه نه ما هميشه همين طوري ميگيريم! بيخود نبود ديروز توي سفارت إز عكسهاي همه إيراد ميگرفتن. عكس من رو اول قبول كرده بودن ها، سه ماه پيش هم همين بود خوب، بعدا بامبول درآوردن!
هربار ميرم عكاسي ياد ماجراي اپلاي كردن براي مهاجرت كانادا ميفتم كه بايد ميرفتيم عكس ميگرفتيم و من كليد كرده بودم كه بأهم بريم . آخرش ديگه برگشت گفت: چه فرقي داره؟ بأهم بريم عكسمون قشنگ تر ميشه مثلا؟!! 
و هربار هم كه يادم ميفته به خودم ميگم خوبت شد؟ همين رو ميخواستي بشنوي؟
آخرش هم رفتيم عكس گرفتيم، عجب عكس مزخرفي هم هست اتفاقا. خوب شد نفرستادمش.
پ.ن. تصميم گرفتم خودم توي خونه عكس بگيرم، با يه مشت خنگ هم سر و كله نزنم ديگه.

No comments: