Saturday, November 02, 2013

3390. كاميونيتي متنوع ايرانيها

زمان : ديروز
مكان: سايت كامپيوتر دانشگاه

پسره نشسته پشت كامپيوتر كناري من، با هيجان با تلفنش صحبت ميكنه:
"آره بابا، امتحانم رو انداخته بود دو شنبه. رفتم ميگم استاد من سركار ميرم، نميتونم بيام، گفت تا ساعت چند؟ گفتم تا چهار صبح سر كارم (!)، نه بابا... از كجا ميفهمه، باور كرد ، گفت خوب ساعت ده بيا. گفتم آخه شما كه در جريان مشكلات من هستين، گفتم كه فيانسه م رفته و اينا... يه كاري بكنيد ديگه. گفت چيكار كنم؟ ميخواي امتحان ندي اصن نمره ت رو بدم؟ گفتم نه خوب، تاريخش رو عوض كنيد... آره ديگه، خلاصه انقدر آسمون ويسمون بهم بافتم تا پيچوندمش، نه بابا اون يكي أستاده كه به ...مش هم نبود اصن، اين بالاخره قبول كرد (خنده هاي مفتخر از زبل بازي). مسجد نرفتي هنوز؟ به!!! بابا امروز دوم محرم ه مؤمن... باشه ... حالا تو اين هفته خواستي بري خبرم كن حتما..."

خلاصه كه برادران عزيز در سرزمين كفر مسجد رفتن و مناسك ماه محرمشون ترك نميشه ، همچنين دروغ گفتن و با افتخار تعريف كردنش هم. 

پ.ن. خيلي خوشحالم كه مهندسي و ماركتينگ نميخونم. تمام گنگ ايراني اونجا جمعن. تا اينجايي كه ديدم شون تقريبا ٧٠-٨٠ درصد شون خيلي فاز شون با من فرق داره. از اون دختره كه سرتا پاش مارك داره و گردنبند دستبند گوشواره ست ميزنه و هربار داره قربون صدقه يكي ميره كه يه أيميلي براش بنويسه تا يه تكليفي رو براش انجام بده (تازگي فهميدم سال آخره!!!) و خودش داره سريالهاي تركي رو نگاه ميكنه، تا اون غول تشن هاي ترسناكي كه نصف هيكل باشگاهيشون تتوئه و لاتي حرف ميزنن و من اولين بار توي مترو ديدمشون و ترسيدم ازشون، بعدا ديدم توي دانشگاه خودمون هستن! از اون تيپهايي كه توي فيلما تو بازار بزرگ شاگرد يه حجره اي هستن مثلا، يه چاقو هم تو جيبشونه هميشه. 
بچه هاي خوب هم داريم، ولي اينا تعدادشون بيشتره ظاهرا.

No comments: