Sunday, February 19, 2012

3045. کابوس رفتنت بگو، از لحظه های من بره...

بدبختی یعنی از یه کابوس نکبت با سر و صدای خودت بیدار بشی، بعد که دوباره خوابت برد ادامه ش رو ببینی!
بیشتر از یک ساعته که پا شدم، هنوز گیج و منگم. تنم درد میکنه از تقلاهای احمقانه و از بس شونه بالا انداختم که "به من مربوط نیست".
چقدر واقعی بود لعنتی! هنوز صداش تو گوشمه، صدای قهقه ش...





No comments: