Friday, August 31, 2012

3206. Orientation



اینم از Orientation
کلا هیچی به نظرم جالب نیست انگار! از بس که عادت نداریم به این مراسم و قرتی بازیها. به نظرم مسخره ست همه چی یه جورایی! خودمم تعجب کردم. از بچه های رشته خودمون هم کسی رو ندیدم، ولی کلا احساس میکنم نمیتونم دوست پیدا کنم. از قبل هم بدتر شدم حتی انگار... باز امروز یه کم اطلاعات مفید دادن. امکانات خوبی دارن توی دانشگاه. پلیس مخصوص هم دارن. گفت هروقت در هر موردی مشکلی داشتین به ما زنگ بزنید، یکی رو میفرستیم سراغتون. حتی اگه شب میخواستین برین تا مترو و احساس راحتی نمیکردین ما یه مامور میفرستیم همراهتون بیاد. دمشون گرم واقعا... خداییش من اعصاب زندگی در مرکز شهر رو ندارم، همش سر و صداست و جمعیت. انگار وسط میدون انقلابی، فقط تر و تمییز نسبتا. به اضافه بی خانمان ها که کم و بیش دیده میشن. خیلی آدمهای جور واجور زیاده اونجا کلا. بعد دانشگاه بین چندتا خیابون اصلیه، چندین در هم داره، ملت میان گاهی از وسطش رد میشن میرن مثلا. البته چند ساله که اون خیابونها رو بستن و دیگه با ماشین نمیشه از توش رد شد خوشبختانه.
بعدشم چرخیدم توی دانشگاه و کلاسهام رو پیدا کردم، یه کم پراکنده ن توی ساختمونای مختلف. کلی راه رفتم. همه جا صدای موسیقی بود و ملت میرقصیدن و بازی میکردن و باحال بود. دانشگاه قشنگه به نظرم، ولی خوب ساختمونا قدیمی ن.
سرم به شدت درد میکنه باز. همینجوری میخوام درس هم بخونم خیر سرم...

پ.ن. هوا خوب شده. دلم میخواد برم بشینم توی بالکن همش. کاش اون صندلی بالکنم رو آورده بودم از دوبی.


No comments: