Friday, April 16, 2010

157. جمعه شبی دیگر




خسته و کلافه و بی حوصله بودم
رفتم خراب شدم خونه مردم، بعد تازه حوصله مهمونشون روهم نداشتم و به بهانه ای برگشتم خونه
عجب رویی دارم من
خسته و بی حوصله و کلافه بودم
خوب شد حرف زدیم
سرت رو بردم
امروز کلا مزاحم همه شدم
دیگه کلافه نیستم
فقط دلتنگم
که هربار حرف می زنیم نا امیدترت می کنم



فردا امتحان دارم، بدون آمادگی، با کمال پر رویی


No comments: