Friday, May 14, 2010

202. سوار از پیاده خبر نداره










هر روز که می رفتم بیرون و توی خیابون این گربه ها رو می دیدم که در حال عملیات انتحاری گذشتن از خیابون پخش زمین شده بودن، کلی بهشون بد و بیراه می گفتم که : مگه کورین، حالا نرید اون ور خیابون می میرید، چه خبره مگه اون ور،...
الان که می خواستم برم این سوپر نزدیک خونه خرید کنم تصمیم گرفتم پیاده برم. تقریبا 10 دقیقه منتظر بودم که بتونم از این خیابون فسقلی رد بشم. یعنی اگه با ماشین رفته بودم کمتر طول می کشید! من آدم به این گندگی رو تحویل نمی گرفتن کلا، چه برسه به اون گربه های بدبخت.
قطعا از فردا همدردی بیشتری با اون جنازه های بیچاره خواهم داشت





No comments: