Sunday, February 13, 2011

870. امشب در سر شوری دارم



دلم شور میزنه. یه ته مونده ی امیدی هم ته دلم هست که دوست دارم فکر کنم فردا روز خوبیه، یه شروع دوباره. ولی نگرانیش هم وِلَم نمیکنه. باز تا صبح خواب خیابون و مردم و تظاهرات میبینم حتما. امیدوارم نتیجه خوبی داشته باشه. امیدوارم کسی طوریش نشه. نگران فردا شب هستم که نشستم اینجا و همه رو حاضر غایب میکنم... کاش میشد یه کاری بکنم از اینجا، کاش میشد یه جوری بهشون انرژی مثبت بدیم.

پارسال این موقع هم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، اما آن کجا و این کجا...

پایدار باشید و امیدوار و موفق

No comments: