Thursday, October 11, 2012

3254. برگ زرینی دیگر در دفتر افتخاراتم



من با این سن و سالم تا حالا یک مهمونی نگرفتم. واقعا شرم آور نیست؟ حتی تا حالا در برگزاری یک مهمونی هم به کسی کمک نکردم! تو خونه خودمون هم هیچ وقت مهمونی تولد و فارغ التحصیلی و قبولی و این برنامه ها نگرفتم، چون همیشه فکر میکردم که خونه ما مهمونی خوش نمیگذره به ملت و اصلا مگه چند نفر دوست دارم که دعوت کنم...
وقتی میگم تجربه ی زندگیم به اندازه سن و سالم نیست، هی تعارف نکنید. یکیش همینه دیگه.
جدا که شاهکار بی بدیل خلقتم. اگه تونستید یکی دیگه مث من پیدا کنید، یکی مون رو میتونید به عنوان جایزه بردارید برا خودتون.
( از سری روشهای بازاریابی جهت رد کردن اجناس بنجل!)

2 comments:

red said...

من همینجوریم. از مهمونی‌ها هم میترسم هم دوست نداشتم خیلی. اون ال که واسه عروسی دوستام رفتم ایران هی فکر میکردم میشه خبر بدن که عروسی کنسل شده که ما نریم عروسی... حالا عروسیه کلی هم خوش گذشتا. اما یک اینرسی بسیار بالا دارم نیسبت به این ماجراها.
یک شنبه مهمون دارم. 8 نفر. خیلی ترسیده‌م واقعا.

Joker said...

کاش شنبه بود اقلا فرداش یه استراحتی میکردی.
ولی من مطمئنم که خوب میشه. تو یک مونیکا هستی، یادت نره ;)