Thursday, November 03, 2011

2044. 3 نوامبر، یک روز مهم



4 سال و 3 ماه پیش این موقع به مصاحبه فردام فکر میکردم (البته در نهایت تعجب نگران نبودم و اون موقع فکر میکردم که خیلی هم دلشون بخواد من رو بگیرن! هنوزم همین فکر رو میکنم البته!!)

امروز بعد از 4 سال و 3 ماه، استعفا دادم (کِلِ حضار). رییس خودمون (یه دختر نکبت تونسی که کلا مصیبته) نبود، در نتیجه خبر رو به رییس بزرگ دادم. داشتم memo میزد بابت تبریک عید قربان. قیافه ش دیدنی بود وقتی بهش گفتم. گفت فکر کردم اومدی بهم عیدی بدی... به هرحال برای هم آرزوی موفقیت کردیم و تعارفات معمول... این روزها خیلی ها استعفا دادن و یه کم اوضاع براشون سخت خواهد شد. مخصوصا که ایرانیها مون خیلی کم هستن. خلاصه که من یک ماه دیگه این موقع دیگه رسما کارم تموم میشه و میرم.

مامان اومده اینجا. میخوام بهش کامپیوتر یاد بدم. به نظرتون از سیستم باینری و پیدایش ابر کامپیوترها شروع کنم یا از جریان "داده، CPU، نتیجه" ؟


پ.ن. رییسم میگفت : حالا فیس بوک هست و باهم درتماسیم (!)
فکر کن...


No comments: