Friday, March 05, 2010

92.








با سردرد بیدار شدم. کلی خوابهای قرو قاطی دیدم.
دوست داشتم امشب می رفتم هتل رادیسون واسه خودم شام می خوردم با اون شراب خوشمزه ای که پارسال خوردیم.
به جاش دارم می رم سر کار.
می گن فردا شب بریم بیرون. نمی خوام. توی جمع بودن باعث می شه جای خالیت بیشتر تو چشم بزنه.
کلی هم کار دارم. سه شنبه امتحانه. نه پرزنتیشنم آماده ست، نه درس خوندم.
چرا من نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم که بهت نگم امتحان دارم؟!! چرا هنوز می خوام همه چی رو اول به تو بگم!
حالا اگه قبول نشدم دیگه اساسی آبروم می ره.




پ.ن. مرتیکه خنگ عوضی ساعت 10 زنگ زده من رو بیدار کرده که چک کنه ببینه می دونم ساعت 1:30 باید شرکت باشم یا نه!
اینم از "اسپشیال دی" ما !

پ.ن.2. خدایا جان خودت این باد رو بیخیال شو با این صداهای دوست نداشتنیش.







No comments: