Thursday, June 09, 2011

1017.



امروز کلی الکی خودم رو شرمنده کردم ، بابت همه گندهایی که زدم و همه جاهایی که دیر رسیدم و برنامه سفر تابستونم که خر تو خر شده با این جریان ویزا و خلاصه به خودم جایزه دادم و رفتم هتل و دریا و استخر و اینا...
کنار دریا نشسته بودم و فکر میکردم یه دوست دختر تایلندی هم نداریم بیاد ماساژمون بده، که چشمم افتاد به کلبه ماساژ تایلندی! مسوولش یه خانوم روسی بود با یک ماساژور تایلندی. نمیدونم چطوری با هم ارتباط برقرار میکردیم! گفتم کمرم درد میکنه و گفت ماساژ طبی برام خوبه. انقدر دردناک بود که همش آخ و اوخ کردم و یه برخورد جدی باهام کرد و منم ناچارا ساکت شدم. مردم میرن ماساژ شنگول و فِرِش میشن، من ضعف کردم و با آب قند احیام کرد و ادامه داد... لیترالی اشک میریختم ولی مگه بیخیال میشد، هی میگفت همینه درد میگیره تا عضلاتت آزاد بشه. احساس میکردم دل و روده و کلیه و کبدم باهم یکی میشن. و فهمیدم که کمرم تنهایی جایی نبود که مشکل داشت. تقریبا به هرجا دست زد دردناک بود. اونم که بدتر از خودم استخونی، هی استخونامون فرو میرفت تو همدیگه! یک ساعت عذاب الیم که آخرش دیگه نای ناله کردنم نداشتم. تقریبا با جارو خاک انداز جمع کرد بقایام رو!
اَند گِس وات: کمردردم تا حد خیلی خوبی خوب شد واقعا. فقط الان همه تنم از اثر فشارها کبوده و درد میکنه، ولی جدا فایده داشت. البته عمرا که دیگه همچین غلطی بکنم من. تا چندین روز استخون درد خواهم داشت حتما.

کارا طبق برنامه پیش نرفت، دیگه حال نداشتم برم خرید، راستش از دیدن ماشین حالم به هم میخوره دیگه چه برسه به روندنش. یه بار بابا یه چیزی خواست ها، اگه آخرش گرفتمش! اگه نگیرمش نمیرم تهران، سیریسلی...

پ.ن. به نظرم جا داره که ماساژ تایلندی رو به عنوان یکی از روشهای دفاع شخصی ثبت کنن.



No comments: