Wednesday, August 03, 2011

1090. سردرگمی هایم را پایانی نیست




این روزهایی که به سرعت میگذرند. خداحافظی هایی که جدی نمیگیریم به این بهانه که " دوباره میبینیم همدیگه رو قبل از رفتن"... رفتنی که باورم نیست. باورم نمیشه که این آخرین باری باشه که اینجام. چه رفتنی؟ برای چی اصلا؟
مجبورم لابد...
گوود بای پارتی ای در کار نیست، بهتر. و بدرقه ای در فرودگاه هم، خوشبختانه، که چقدر متنفرم از خداحافظی در فرودگاه و از فرودگاه کلا!
ویزایی در کار نیست هنوز، کاش که نباشه فعلا...

پ.ن. دوستانی بهتر از آب روان...



No comments: