Monday, August 15, 2011

1098.



یه بار داشتم درباره ش حرف میزدم. گفتم آدم صافیه، همونیه که هست، پیچیدگی نداره، ایزی گویینگه. به خیال خودم داشتم ازش تعریف میکردم مثلا.
دوستم برگشت گفت: Be careful!easy going people will go easily
اون موقع تو دلم خندیدم، ولی بعد بارها و بارها با یادآوریش گریه کردم.

اولِ رابطه ها هیجان انگیزه، چون داری یه نفر رو کشف میکنی و میشناسیش (من این حس شناختن آدمها رو دوست داشتم یه وقتی) و ظاهرا هرچه هم که پیچیده تر باشه این دوره طولانی تر و جالبتره. یعنی مثلا دیرتر تکراری و روتین میشه همه چی. ولی دیگه اصلا حوصله ش رو ندارم. حوصله و انرژی شناختن و اینکه قلق کسی دستت بیاد رو ندارم. حوصله آنالیز کردن آدمها رو ندارم دیگه (آنالیز با قضاوت فرق میکنه ها). یه ذره که ببینم نمیفهمم چی به چیه حذفش میکنم. حس ناز کشیدن و فرصت دادن ندارم. تنبل شدم شاید. یا بد عادتم کرد یا همینه که هست اصن. آدمها عوض میشن خوب، مگه چیه...


تک و توکن آدمهایی که باهاشون خودتی و راحتی. اگه باهاشون برخورد کنی خوش شانس بودی لابد و اگه از دستشون بدی حکمت بوده حتما.
با بیشتر آدمها باید فاصله رو حفظ کنی. جسم مهم نیست. روحت رو باید حفظ کنی. نباید باهاشون زیاد نزدیک بشی. همیشه باید آماده رفتن باشی. سبک بار...


No comments: