Wednesday, June 20, 2012

3155. کفشهای عمو نوروز


در حالت عادی و با نیت قبلی، کفش خریدن من یه پروسه ست برای خودش.
حالا تصور کنید که دارم میرم خرید (استثنائا با صندل و نه کفش ورزشی)، تصمیم گرفتم که دوتا ایستگاه زودتر پیاده بشم و از آفتاب استفاده کنم. بعد همینجوری که راه میرفتم یکی یکی بندهای صندل کنده شد! وقتی رسیدم به مغازه ها دیگه عملا نمیتونستم باهاش راه برم. کمدی باور نکردنی ای بود. خانومه اومد گفت چطور میتونم کمکت کنم؟ به کفشم اشاره کردم و هردو زدیم زیر خنده... خلاصه که یه کفش رفت تو پاچه م شوخی شوخی.
من انقدر محافظه کارم که وقتی میرم مهمونی مفصل، حتما یه جفت کفش اضافه میرم جهت اطمینان. از بس که داستان شنیدیم که یکی پاشنه کفشش درمیاد، یا پاش ورم میکنه یا بند کفشش پاره میشه... خلاصه گندش رو درآورده م دیگه!

پ.ن. هربار که میرم بیرون توی آفتاب و یه باد خنک ( بدون بوی دوده و بدون ماسه) میخوره تو صورتم، بیشتر از قبل عاشق کانادا میشم. واقعا که سی سال گذشته حروم شده.

No comments: