Thursday, June 21, 2012

3157.


بالاخره چمدون رو بستم. عمه میگه یه سفر سه روزه ست بابا! وسط بیابون هم که نمیری، انقدر سخت نگیر.
راست میگه البته، ولی خوب من یه کم... والا چه عرض کنم. من به بک آپ داشتن خیلی اعتقاد دارم. به اینکه : "اینو ببرم اگه اونجوری شد لازم میشه". خوب هرکسی یه ایرادی داره دیگه... حالا دانشجو میشم، زیاد سفر میریم، دستم راه میفته ایشالا.
الان با این حرفایی که زدم فکر میکنید من چه آدم بد سفری هستم و دیگه عمرا هیچکدوم حاضر نمیشید با من جایی برید. خوب، اشتباه میکنید. اتفاقا خیلی هم خوش سفرم. اصلا غر نمیزنم که خسته شدم و اصلا هم نمیپرسم " پس کی میرسیم".
به خدا راست میگم... اصن با من انقدر خوش میگذره، حالا هشت ماه نه، ولی دیگه چند روز میشه تحملم کرد.

پ.ن. دو روزه ورزش نرفتم، این چند روز هم اضافه میشه بهش. وجدان درد گرفتم!

2 comments:

h said...

من کاملاً مطمئنم که خوش‌سفری. با این که فقط سفرهای درون شهری رفتم باهات ها!

ژوكر said...

قربان لطفت :*