Sunday, September 05, 2010

559. یه وقتهایی مثل الان





یه وقتایی که خیلی خسته م و دلتنگ و دلخور و خلاصه عصبانی از خودم و خودت
دلم میخواد بگم " اصلا دیگه نمیخوام ببینمت. هیچ جا، هیچ وقت . هیچی هم مهم نیست دیگه "
بعد حتی جرات نمیکنم با خودم هم آروم به زبون بیارم این جمله رو
شانس که ندارم.
دلتنگیهام رو که جدی نگرفتی، همین یه جمله رو سفت می چسبی از خدا خواسته.
undo send هم که نداره...



پ.ن. هیچ وقت انقدر شجاع نخواهم شد که انقدر بلند و واضح به خودم دروغ بگم
پ.ن.2. چه فرقی داره که من نمیخوام ببینمت یا تو نمیخوای. نتیجه ش یکی ه. دلم هم خنک نمیشه، کوچیکتر و کوچیکتر و کوچیکتر میشه
پ.ن.3. سخت نگیر، از سرکار برگشتم

No comments: