Tuesday, September 21, 2010

595. یک متعارض

خیلی اتفاقی لینک به لینک رسیدم به یه سایتی که یه بخشهایی از کتاب سرگذشت یکی از بدل های صدام رو گذاشته بود.
منم با چشمهای درحال غش و ضعف با جدیت چرت میزدم و میخوندمش. انگار امتحان داشتم ازش مثلا
نمیدونم هدفم چی بود واقعا!



سایت شرکت رو باز کرده بودم و برنامه پروازهای فردا شب رو چک میکردم که ببینم این پروازم رو با چی عوض کنم. خیلی ی ی ی طولانیه، دو قدم مونده به آخر دنیا تقریبا. بعد از یه طرف حس پول پرستی م بالا زده بود که این دوساعت بیشتره و تو که شب بیداری میکشی اقلا پولش بیشتر باشه، از اون طرف کالیبر گشاد بود که هی سیخونک میزد که بابا شونصد ساعته و صبح خیلی دیر برمیگرده و حالا مگه دوساعت چقدر میشه پولش که الکی سختی بکشی...
آخرش هم اولی به دومی چربید، نه که قانع شده باشم ها، فقط یاد این جمله ش افتادم که گفته بود "ما اینجاییم برای کار دیگه". البته حالا اون یه جای دیگه ست برای کار!
خوش بگذره
بگذریم

No comments: