Monday, October 11, 2010

632. جایی برای زیستن، جایی برای مُردن





یه کم بالاتر از سینه، یه کم پایین تر از شونه
یه جایی که هم صدای قلبت رو میشنوم هم احساس نمیکنم نفست رو بند میاره سنگینی سَرَم
یه جای نرم که اندازه سر کوچیک من بود.
همون جاییه که الان باید سرم رو بزارم روش تا دردش خوب بشه، تا انرژی عالم بهم منتقل بشه، تا این سنگینی لعنتیش خوب بشه.
حیف که دیر کشفش کردم، خیلی دیر

سرم سنگینه، خیلی خیلی خیلی بد خوابیدم

این یه کف دست جا رو برای من نگه دار. فقط برای من. حتی اگه دیگه برات نیستم. حتی اگه هیچ وقت نبودم
سرم سنگینه...


3 comments:

Anonymous said...

پر از احساس خوب بود. دوسش داشتم خیلیییییییییییی زیاد...

Joker said...

(:

artmiz said...

zahre mar, kuft, in che matni bud??!!!
ashkam dare mirize ruie miz.
man ham.............