Saturday, October 30, 2010

660.




عصرونه ( به جای نهار و شام هم حساب میشه البته) نون تست خوردم با کره و پنیر و مربا، کارهای هرگزززز نکرده. یاد صبحانه های خوشمزه ی مُتل لووان افتادم. انصافا نون هاشون حرف نداشت. من حاضر بودم به ذوق صبحانه ساعت 8 از زیر لحاف گرم و نرم بیام بیرون (تا 9 بیشتر نبود، نامردا !). بگذریم که بار پایین مُتل صبح ها از بوی سیگارهای شب قبلش انباشته بود و سرتا پام بو میگرفت...

دو سه ساعته که بیدار شدم به هوای اینکه برم ماساژ. تمام کت و کولم درد میکنه اساسی. کوله پشتی م رو وزن کردم، 10 کیلو بود! باورم نمیشه چقدر این رو به دوش کشیدم. دیدم نمیتونستم راه برم ها؛ من فکر میکردم 5-6 کیلو هستش و من خیلی سوسولم. از وقتی به عمق فاجعه پی بردم کمرم بیشتر درد میکنه.

دیشب که میخواستم برم سرکار و یونیفرم پوشیدم همش احساس میکردم به اندازه کافی لباس نپوشیدم و خیلی سبک هستم!

این آهنگه شده بک گراند موزیک این روزهایم:
نگاه تو، شکوه آه تو، هرم دستان تو، گرمی جان تو...



و دماغ سوخته من


No comments: