Sunday, January 20, 2013

3280.


بعضی آدمها ذاتا harsh هستن. یه جور زمختی و خشونت توشون هست که حتی از پشت نوشته های یک خطی شون هم کاملا این موضوع  قابل مشاهده ست. در هر شرایطی با حالتی تهاجمی و "حریف طلبانه" بحث میکنن. معمولا خیلی هم بستگی به موضوع یا طرف صحبتشون نداره این مساله. حتی در شوخیهاشون هم اثر کم رنگی از این "قلدری"  دیده میشه.طبقه بندی جنسیتی هم نداره، ولی درمورد خانومها بیشتر توجهم رو جلب میکنه. شاید چون به نظرم از طرف یه خانوم زننده تره. دلیل خاصی هم ندارم. صرفا فکر میکنم ظرافت زنانه باید درهرحالتی رعایت بشه. خوب البته از همچین کسانی خیلی وقتها با عناوینی مثل "شیر زن" یا " مثل یک مرد" یاد میشه. [ کلا من نمیدونم چرا " مثل مرد بودن" باید تعریف محسوب بشه اصلا؟! چه لطفی داره که یه زن مثل مردها باشه؟ همچین مساله ای فقط در یک جامعه بیمار میتونه امتیاز محسوب بشه. جامعه ای که زنها اونقدر با قابلیت شمرده نمیشن که مثل خودشون باشن، و باید ادای مردها رو دربیارن تا بتونن خودشون رو ثابت بکنن. و البته  در همچین جامعه بیماری مردهاش بیشتر به سمت نامردی میل میکنن] 
بگذریم... بحثم اصلا چیز دیگه ای بود. میخواستم این رو بگم که من هرجا با چنین چیزی برخورد میکنم، راهم رو کج میکنم میرم کلا. توی کامنتدونی یه نفر یا در برخورد حضوری یا خلاصه هرجایی که باشه. آدم هایی که شاخ و شونه و خط و نشون میکشن (و کسانیکه با لحن "لات وار" صحبت میکنن) به شدت من رو دفع میکنن. نه تنها از خودشون، بلکه از محیط اون بحث. گاهی حتی ممکنه صفحه مربوطه رو ببندم کلا. اگر هم طرف آشنا باشه (من با همچین افرادی اونقدر باب آشنایی نخواهم گشود طبعا) بحث رو ادامه نمیدم اصلا.
 فضای چالش طلبانه رو دوست ندارم مطلقا. صدای بلند یا جر و بحث کلافه م میکنه به شدت. چند روز پیش توی مترو یک خانوم جوون چینی با یه مرد مسن (احتمالا پدرش بود) وارد مترو شدن و از اول اون خانوم داشت با صدای بلند و عصبانی حرف میزد (دعوا میکرد درواقع) نمیدونم با پیرمرد بود یا درباره مساله دیگه ای بود، ولی پیرمرد تمام مدت سکوت کرده بود. تمام بیست دقیقه ای که من توی قطار بودم یک ریز داشت دعوا میکرد و همه توجهشون جلب شده بود به اونها. اول هدفونم رو گذاشتم، بعد صداش رو بیشتر کردم، ولی فایده نداشت. دوبار جام رو عوض کردم و تا حد امکان ازشون فاصله گرفتم، ولی بازم صداش میومد. تنم داشت میلرزید. هی به خودم میگفتم به تو چه مربوطه آخه؟! 
تجربه پروازها نشون داد که وقتی لازم باشه خودم رو جمع و جور میکنم و جلوی طرف درمیام خوشبختانه (جواب هم میداد)، ولی اونجا کار بود و مجبور بودم. وگرنه خارج از محیط کار، اولین واکنشم ترک فضا خواهد بود. آدمهایی که زود از کوره درمیرن یا عکس العملهای تند و تیز دارن، هیچ جذابیتی برام ندارن، حتی اگر از نظر ظاهری یا اجتماعی موقعیت برجسته ای داشته باشن. هزارسال پیش ایران که بودم با آدم اشتباهی دوست بودم که وقتی عصبی میشد (استرس یا هر دلیلی) واکنشهای تندی داشت: داد میزد، بد رانندگی میکرد،... اون موقع من میترسیدم از واکنشهاش (هر دومون بچه بودیم واقعا). یک بار سرم داد زد و همونجا برای من تموم شد، با اینکه تا مدتی ادامه داشت ماجرا. 
همه اتفاقات و آدمهای اطرافمون رو نمیتونیم کنترل کنیم، ولی حداقل طرف مهم زندگیت نباید این حس عدم امنیت رو در تو ایجاد کنه، تحت هیچ شرایطی. خوشبختانه دیگه همچین موردی برام پیش نیومد. هنوز هم یک چنین برخوردی به شدت خاموشم میکنه و میرم توی لاکم حسابی، ولی قبلش حتما به طرف میگم که حق نداره سرم داد بزنه. برای من همین هم یک پیشرفت محسوب میشه!
در ارتباطات نوشتاری طبعا احتمال سوءتفاهم هست، ولی در همون موارد هم تشخیص اینکه طرف با چه لحنی داره صحبت میکنه خیلی مشکل نیست. به نظرم بدترین بحث ها رو هم میشه با لحن نسبتا محترمانه انجام داد و نیازی به لات بازی نیست.
اتفاقا من هرچی ناراحت تر باشم، رسمی تر حرف میزنم!


No comments: