Saturday, July 16, 2011

1070.




رفتم ماشین رو گرفتم. میگه ترمزش خوبه ولی تایر ها رو باید هرچه زودتر عوض کنی. وضعشون خرابه و شانس آوردی که تا حالا نترکیدن! خوبه، نمُردیم و بالاخره یه جایی هم شانس آوردیم...
دو روز تعطیلم بالاخره به نظرم بعد از هرگز ولی در واقع بعد از فقط 8 روز، کلی هم برنامه ریزی کرده بودم که فردا برم هتل دریا و ماساژ (این دم آخری عوض پول جمع کردن، تازه افتادم به ولخرجی! خاک بر سرم) پس فردا هم میخواستم برم ولگردی و عکاسی و اینا، که فکر کنم باید برم دنبال لاستیک خریدن. من نمیدونم این چه نمایندگی ایه که لاستیک نمیفروشه!!!
همچنان با فیس بوک درگیرم و لجوجانه بر عوض نکردن ویندوز پافشاری میکنم و هی میخوام با آپدیت کردن راهش بندازم که تاحالا جواب نداده!
به شدت هوس یه چیز خوشمزه کردم. نیم ساعته بین بستنی و چای (با شیرینی) و سیگار دو به شک م، هنوزم به نتیجه نرسیدم که کدومش بالاخره!


پ.ن. اومد ماشینش رو برد لاستیک هاش رو عوض کرد. شیطونه میگه ایمیل بزنم بپرسم از کجا گرفت. ولی خیلی کار چیپ و احمقانه ایه احتمالا!


No comments: