Thursday, July 21, 2011

1076.




نمیدونم نگران اون یکی هستم که اونجا داره غصه می خوره و انقدر الکی خودش رو داغون کرده و خودش هم نمیدونه چشه، یا نگران این یکی که اینجاست و اعصابش خورد شده و حرص میخوره ونگرانه و کاری نمیتونه بکنه و بلیت هم نیست که زودتر برگرده!
از بس که هی هرکی رسید گفت اینا چه جوری انقدر کار و بارشون خوب شد، اینا چه جوری انقدر باهم خوبن بعد از این همه سال، اینا چه جوری... خلاصه که اینا همینجوری که سرشون به کار خودشونه ظاهرا حسابی رفتن تو چش همه! آقا اصن یکی که کار و زندگیش خوبه باهاش قطع رابطه کنین، والله به خدا !!!

به قول نادر ابراهیمی: با نصف خنده ات بخند، کمال غصه می آورد.

پ.ن. کم کم من هم دارم دلشوره میگیرم که نکنه واقعا یه اتفاقی افتاده! مثبت ترین آدمهایی که تاحالا دیدم یه جورایی هنگ کردن انگار.


2 comments:

لاله said...

این یکی کیه؟اون یکی کیه؟اتفاقی افتاده؟

Joker said...

والله بخیر گذشت، خوشبختانه...حالا برات میگم. لاله دارم میام تهرااااااان :)