Wednesday, August 25, 2010

529.



دستی که هی میره سمت موبایل که اس ام اس بزنه (زنگ زدن دیگه خیلی جرات میخواد که ندارم خوشبختانه)...
موبایل رو از جلوی چشمم بر میدارم



میدونم اینجا دفتر خاطرات نیست، میدونم خیلی روده درازی میکنم، میدونم خیلی بی مزه میشه خیلی وقتها. ولی بهتره اینجا شر و ور بنویسم تا اینکه اس ام اس بزنم و اعصاب یکی دیگه رو خورد کنم. شرمنده



دلم تنگه...
این چند روز خوب بود یه کم. از فردا دوباره کار و کار و کار


No comments: