Friday, January 28, 2011

853. همه چی آرومه



دلتنگیم و غصه خوردن و نق و نوق کردن و بدغلقی و بداخلاقیم بخاطر تو بود، حالا احمقانه یا هرچی. اونش دیگه به خودم مربوطه.
ولی هیچ وقت نگفتم چیزی تقصیر تو بوده.

"بخاطر تو" با " تقصیر تو" فرق داره. باورکن.


پ.ن.1. خوب شدم. دقیقا نمیدونم چه اتفاقی افتاده یا چه جوری. فقط احساس میکنم حالم یه کم بهتره، چند روزیه که دیگه به شدت یک سال و نیم گذشته به خودم نمی پیچم. نمیتونم بگم همه چی اوکی شده دیگه. همه چی همونطوره که بود. هنوز این دل صاحاب مرده تنگ میشه، هنوز یه چیزی اون ته دلم جاش خالیه، ولی انگار حسم عوض شده. نمیفهمم چی شده، اصراری هم برای کشفش ندارم. اصلا فقط شاید خستگی کار باعث شده همه حس هام رو از دست بدم کم کم. خوبه لابد، نمیدونم.
هرچی فکر میکنم یادم نمیاد که اصطلاح فارسی این وضعیت چیه، تو زبون بختیاری بهش میگن "دل نَهاده شدن" فکر کنم. همه چی مثل قبله، چیزی رو فراموش نکردی، دل هم نکندی، ولی انگار به شدت قبل منقبض نیستی. سبک شدی انگار.

پ.ن.2.گاهی فکر میکنم کاش آخرین خداحافظیمون بهتر بود اقلا. هواپیما هم شد جای خداحافظی آخه! بعد یادم میاد که آخرین خداحافظی هیچ جوری خوب نمیشه. خداحافظی حسش خوب نیست حالا هرجا ، هرجور.


No comments: